ماهیت عشق چیست که به جان عاشق بسته و مگر عشق چه آتشی است که چون به جان عاشق افتد تا آن را نستاند فرو ننشیند؟ عشق چیزی نیست جز محبت که چون فزونی گیرد، عشق خوانده شود و نزد عارفان نهایت محبت، غلیان دل است در اشتیاق لقای محبوب وعشق آتشی است که در قلب واقع شود و جز محبوب را بسوزد و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه. در اشعار عرفانی، مفهوم عشق همیشه آمیخته با مفهوم می و مستی است چه اینکه می آن چیزی است که آدمی را از خود بستاند و از خود به در کند و این همان عملکرد عشق است که عاشق را به مقام فنا یا مقام بیخودی می رساند، و مراد از می عشق حالت جذبه و شیفتگی در نتیجه تجلیات ربانی است و مراد از میخانه، باطن عارف کامل است که سرشار از عشق و مملو از معرفت الهی است و هر که عارفتر است عاشق تر، و هر که عاشق تر است می خوارتر و مخمورتر و بر همین اساس است که پیشتاز راه عشق، سرحلقه عاشقان و سرخیل مخموران حسین بن علی علیه السلام است که:
چون به موقع ساقیش درخواست کرد
پیر میخواران ز جا قد راست کرد
زینت افزای بساط نشاتین
سرور و سرخیل مخموران حسین
اما نشان از غلیان می عشق در قلب سرور شهیدان، شوق وافر او به نماز است، نماز که به تعبیر امام راحل (ره) عشقبازی یا معاشقه با خداست، از آنجا که تنها خواسته اش در شب مصاف با دشمن، مهلت یک شب دیگر بود برای نماز و مناجات با خدا و تلاوت کتاب او، یا به تعبیر امام راحل نامه محبوب است زیرا:
فهو یعلم انی احب الصلوه و تلاوه کتابه،
عشق رابطه ای دو سویه است که همواره دو طرف دارد و هر عاشقی به نوبه خود معشوق است:
هر که عاشق دیدیش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن
این امر در عشق الهی نیز صادق است: “یحبهم و یحبونه”
و حب خدای – تعالی – که در سوره مبارک صف آمده:
” ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله”
خداوندکسانی راکه درراه خداکشته می شوندرا دوست دارد
شهادت، وصال با محبوب و ملاقات با خداست. ملاقاتی که برای هر انسانی چون سرنوشتی مقدر، حتمی است:
“یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه”
و هر که امید دیدار پروردگارش را برد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت او شریکی برنگیرد: “و من کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا”
و آنان که عاشقانه خدا را دوست دارند بی صبرانه در انتظار لقایش می سوزند و به فرموده امام راحل (ره) : “عشاق جمال حق، غایت افعالشان وصول به باب الله و رسیدن به لقاءالله است. ” و مرگ و شهادت لحظه سرآمد این انتظار و تحقق وصال است.
سالار شهیدان در خطبه غرایی که در مکه ایراد فرمود به لزوم مرگ و چاره ناپذیری آن برای فرزندان آدم اشاره می کند و از آمادگی برای لقاء الله سخن می گوید و در خطبه دیگری در کربلا که در آن، علت قیام و انگیزه شهادت جویی خود را – که همانا عمل نشدن به حق و باز نداشتن از باطل است – بیان می دارد، رغبت مومن به لقاءالله را یادآوری می کند. در شب عاشورا در میان خیمه ها جنب و جوش عشق و شوق وصال بپا بود و فردای آن شب، روز شهادت، روز ترکتازی عشق و روز لقاء الله بود و روز عید قربان عاشقان به تعبیر امام، با ” آن برداشتی که اهل معرفت از عید می کنند. . . روز عید، روز لقای آنهاست”. و از همین روست که سیدالشهدا، روز عاشورا هر چه به ظهر و به لحظه شهادت نزدیکتر می شد رویش افروخته تر می شد:
چون گلشن تن، هر چه گشتی ریشتر
غنچه اش را بد تبسم بیشتر
چشم بر دیدار و گوشش بر ندا
تا کند جان را فدا جانش فدا
سرخوش از اتمام و انجام عهود
شاهد عیش و هم آغوش شهود
در مباحث عرفانی، فنا ارتباط مستقیمی با تجلی الهی دارد. تجلی خدا بر قلب سالک، فنای بنده را به دنبال می آورد و انواع تجلی، انواع فنا را موجب می شود. تجلی ذاتی، فنای ذاتی را تجلی صفاتی، فنای صفاتی را و تجلی افعالی، فنای افعالی را. ارتباط میان این دو (فنا و تجلی) در تفکر عرفانی امام بدین سان نمودار شده است:
آنچه مانع از رویت تجلی الهی است، حجاب هایی است که میان حق و بنده حائل شده است و برای دیدن جلوه خدا باید این حجاب ها را – که برخی ظلمانی و برخی نورانی اند – بردرید و سخت ترین و ضخیم ترین این حجب، حجاب “خود” است. شهید، سالکی است که با تقدیم جان خود، این حجاب را برمی دارد و به مقام کمال انسانی و فنای فی الله می رسد و بی هیچ حجاب به وجه الله نظر می کند و در این نظاره است که شهید با انبیاء مقارنت می یابد، بنابر روایتی از اصول کافی که در آن هفت خصلت برای شهید شمرده شده، آخرین و مهمترین آنها عبارت از این است: “شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید”
شهید در مقام رضا نشانه فناست و تحققش به فنای اراده بنده در اراده حق – تعالی – است و ثمره محبت کامل به خداست و عبارت است از سکون قلب تحت حکم خدا و تقدیر او و حاصل اعتقاد به توحید افعالی و فنای مطلق افعالی است چون دو مقدمه توحید و توکل به کمال حاصل آید، سالک به مقام رضا رسد. صبر در بلیات منشا رضا به قضای الهی است، اما صبر تلخ و رضا شیرین و سکینت آفرین است. سالار شهیدان در خطبه خود در مکه فرمود:
“رضا نا اهل البیت رضا الله نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین”
و در پاسخ به فرزدق که بدیشان گفت: دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان علیه شماست فرمود:
“صدقت بیدالامر و کل یوم هو فی شان ان نزل القضاء بما نحب و نرضی بحمد علی نعمائه و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق و نیته”
و عاشقانه در آخرین لحظه حیات در مناجات با معشوق فرمود:
“الهی رضا بقضاءک و تسلیما لامرک لامعبود سواک
رضا نیز مانند عشق دو سو دارد: رضایت بنده از حق و رضایت حق از بنده:
رضی الله عنهم و رضوا عنه.
و شهیدان این هر دو را با هم دارند راضیانند به قضای الهی و برخوردارانند از “نعمت رضایت حق که رضوان من الله اکبر ”
جانبازی خالصانه شهید
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
این قول عارف شیراز است .