شوخی با شهادت

به نام خدا
بـرای عـملیات والـفـجر۱۰ مـا پست امـداد رو لـب اسکله ساخته بودیم. برای حمل مجروحین و شهدا مجبور بودیم سوار قایق بشیم و از روی سد دربندیخان رد شویم تا به اسکله برسیم.
عراق هم یک تانک اونور اسکله کار گذاشته بود و هر قایقی که میخواست رد شود رو می زد.
به اتفاق ۶-۷ نفر از بچه ها سوار قایق شدیم تا به اسکله بـرویـم، تـــرس هم داشتیم که چجوری این قسمت رو رد کـنـیم؟! مـن یـهـو اونجا تو قایق یاد آقای سعید تاجیک افتادم که لحظه های سخت و مـوقـیعت های خطرناک آرزوی شهادت می کـرد.
مـنـم یـهـو کرم افتاد تو تنم گفتم بذار بچه هارو بترسونم و دست به دعا شدم.
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک……
یهو بچه ها ترسیدن گفتن نامرد حداقل میخوای شهید بشی بـذار برسیم اسکله بعد شهید شو اینجا می افـتیم تو آب.
خـلاصـه ما یکی دوبار دیگه گفتیم اینا افتادن دهن مـارو گرفتن، میگفتن آقا ما نمی خواهیم شهید بشیم، بذار بریم ساحل بعد شهید بشیم.

راوی برادر مسعود حیدری وقار – عملیات والفجر۱۰ – سد دربندریخان عراق

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://malaaek.ir/?p=2247

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: